معنی مراقبه جنگی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مراقبه. [م ُ ق َ / ق ِ ب َ / ب ِ] (ع مص، اِمص) مراقبه. رجوع به مراقبه و مراقبت شود. || ترسیدن و گردن فروانداختن. (غیاث اللغات). رجوع به مراقبه و مراقبت شود. || به اصطلاح عرفا، حضور دل است با خدا و غیبت از ماسوا. (غیاث اللغات). رجوع به مراقبت شود.
ناو جنگی
ناو جنگی. [وِ ج َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کشتی جنگی. رجوع به نبردناو شود.
خانه جنگی
خانه جنگی. [ن َ / ن ِ ج َ] (حامص مرکب) جنگ و نزاع داخلی. || ستیزه جویی. (ناظم الاطباء).
گاو جنگی
گاو جنگی. [وِ ج َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گاو نر که آن را برای جنگیدن تربیت کنند:
کل همچو گاو جنگی هر کس بینه بزنه
در شان کل خدا گفت کلا لینبذن.
اشعری مازندرانی (در باب پهلوان کچل).
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی هوشیار
مراقبه و مراقبت در فارسی هو داری زناوندی نیکاسداری نگهبانی پاسبانی، پاسداشت ورخجاو (کلیدری)، دلپاسی: در سوفیگری (مصدر) مواظبت کردن:. . . و در مراقبت حق بلایمه خفق و گفت و گوی لشکر التفات ننماید، نگاهبانی کردن. -3 الف - نگاهداشتن قلب است از بدیها. ب - عبارت از یقین بنده است باینکه خداوند در جمیع احوال عالم برقلب و ضمیر ومطلع بررازهای درونی اوست. البته همین که سالک یقین حاصل کرد باینکه خدا همیشه او را می بیند و بر زوایای درون او واقف و مطلع است مراقب خواطر ناپسندی خواهد بود که قلب را از ذکر خداوند باز میدارد. یا مراقبه (مراقبت) باطن. امتحان و جدان و باطن خود، طلوع کردن رقیب کوکبی افقی از مشرق بهنگامی که این کوکب در مغرب غروب کند، (اسم) مواظبت، نگاهبانی، یکی از زحافات بیست و دوگانه اشعار عرب که در اشعار فارسی نیز مستعمل است. آنست که سقوط یکی از دو حرف باثبوت دیگر ی متلازمان باشند یعنی دو حرف نه باهم ساقط شوند و نه با هم ثابت باشند و این (اسم را) از مراقبت کواکب افقی گرفته اند. بدانک مراقبت قایم است میان یا ء مفاعیلن و نون آن در نوع مسدس از بحر هزج اخرب و خاص درین نوع بعد از مفعول یا مفاعیل آید بسقوط نون یا مفاعلن آید بسقوط یا و در مسدس این بهیچ و جه بعد از مفعول مفاعیلن سالم نیاید جمع مراقبات.
جنگی
-1 (صفت) منسوب به جنگ لوازم جنگی، (صفت) رزم آور جنگنده حربی.
فرهنگ عمید
مربوط به جنگ،
دارای کاربرد در جنگ: سلاح جنگی،
جنگجو، جنگنده،
(قید) [مجاز] با سرعت زیاد، شتابان،
مترادف و متضاد زبان فارسی
دلاور، مبارز، نستوه، جنگنده، حربی
فارسی به عربی
جیش، شائک، عسکری
فارسی به آلمانی
Militär [noun]
گویش مازندرانی
خروس جنگی
معادل ابجد
431